هر دم به گوش می رسد آوای زنگ قافله ، این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله....
جنوب جنوب کربلا...مولا صدا میرسه...
شهدا...کربلامو امضا کردن...
به اندازه ی پاکیشون دوسشون دارم...
ای کاش بی همسفری را نچشی....هیچگاه...ای کاش حس تنهایی را مزه مزه نکنی...ای کاش شهدا برای.....ای کاش ای کاش و ای کاش...تمامی ندارد این ای کاش ها خدایااو را در بهترین جای قلبم جای میدهم...تو خود حافظش باش..
دلم را می سوزانی
وقتی
تمام اشک هایت را جمع می کنی
چشم هایت را قرمز می کنی
صدایت را می لرزانی
و مثل دیوانه ها
فکر می کنی
که من
که دل
که عشق
نمی فهمد
که گریه بی صداست
که عاشقانه ها همیشه با سکوت هم صداست
و این نگاه
و این صدا که زور می زنی
تا کمی
فقط کمی گرم نشان دهی
دل مرا عجیب به هم می زند
سرم عجیب تر پیچ می خورد
همسفر...
مقاوم باش..
آنها نیز برای خدا
برای رسیدن به او مقاومت کردند..ما نیز باید برای رسیدن به آنها مقاومت کنیم..
آنها برای رسیدن به آسمان مقاومت کردند..ما نیز باید برای رسیدن به آدمهای آسمانی مقاومت کنیم...هرکس به اندازه ی توان خودش...پس یا علی..
توشه هارا جمع کرده و نکرده...تقدیر این است که باز گردیم..
تقدیر است که میگوید:به هنگام غروب آفتاب بر لب پنجره ی قطار بنشین و بنگر بر آسمان کبود..برای آخرین بار بر این آسمان بنگر تا زمان داری...بنگر و اشک بریز که فردا در همین لحظات در شهری هستی که مردمانش عینک به چشم درند...انگار چشمشان معیوب است..بوی حرفهای ناب نمیآید..تمام شد آن لحظات ناب...تمام شد و گذشت...بنشین و منتظر باش ای دل...ای کاش این حسو حالی که از آسمان کرفته ایم در این شهر بر رویش غبار گناه ننشیند...دلم اسیر شده..اسیر شده چون یه روزی تو آسمونا قدم زده...
شانه هایم تاب ندارند.سنگینی شان را تو مرهمی ای دروازه ی فکه. پیشانی ام تمنای سجده بر خاک عشق دارد.تو عاشق ترین خاکی ای طلاییه. دلم می لرزد و بهانه ی پرچم هایت را می گیرد ای شرهانی. چشمم در انتظار سلامی است از خاک شلمچه به کربلای ارباب(ع). افتاده ام بر روی ریل و شمارش می کنم ستاره ها را تا آسمان دوکوهه. چه رویای ناتمامی است گرفتن برات شهادت. نفس هایم به شماره افتاده
باید منو اسیر کنی دل من خیلی سرکشه اگه منو رها کنی آخه زودی پر میکشه
تورو به اشکای چشام که ریخت رو خاکای جنوب نذارین از دستم بره این همه حس و حال خوب
این حس و حال سهم منه از آسمون گرفتمش هدیه مو پس نگیری که من اونو نمیدمش
من میدونم لیاقتم این همه حس و حال نبود ولی فقط یه بار دیگه بذارین من بیام جنوب
تورو خدا دعام کنید من خیلی محتاج دعام داره دلم پر میکشه آخه من اینو نمیخوام
میخوام دلم تو قفس دست خدا اسیر باشه اگه آزاد باشه دلم میخوام اصلا دل نباشه
یاد شلمچه دو کوهه این دلمو آتیش زده دلم اسیره چون یه روز تو آسمون قدم زده
دلم میخواد گریه کنم قولم داره یادم میره آهای خدا چیکار کنم دلم داره از دست میره
یادش به خیر اشکایی که شد آب پشت سرمون بدرقمون میکردنو می اومدن دنبالمون
صبحا دلم پر میزنه به یاد عهد اتوبوس دلم میخواد باز بخونم دعای عهد تو اتوبوس
فتح المبین،دهلاویه،اروند کنار،طلاییه تو خاتراطمون فقط جای شهیدا خالیه
اون خاک افلاکی کجا و من جامونده کجا بهشت کجا و من ازهمه درها مونده کجا
آرام میرویم...با کوله باری از عشق...(....)
یادمان باشد که هیچگاه یادمان خالی نمی ماند از یاد جا ماندگان....