نمیدونم چند وقته قلم این 19ساله ی دل آواره ،کویری شده..
حتی اگه تو این کویر آبی هم دیده سراب بوده..دروغ تحویلم داده...
نمیخوام بازار خستگی و تنهایی و آه و ناله راه بندازم و بزارمشون تو ویترین واسه تماشا..
نمیخوام از فراق معشوقی که نیست بنالم یا از بودنش فخر بفروشم..
فقط کاش میشد دلتنگی برا کسی که نمیدونی کیه رو معنی کرد
کاش این دل آواره ی لعنتی میذاشت واژه های بیچاره که اون تو از نفس افتادن بیرون بیان..
حرف میم و الف و ت باهم سر جنگ دارن نمیدونن باید از این همه سکوت بی وقفه ای که از چشمام داره میریزه بیرون "مات "بمونن
یا اونها هم طبق روال این چند وقت فریاد سکوتشان را با بغض های"تام"توی دلم منفجر کنن
پ.نوشت:میدونم دارم یه مشت خزعبل تحویلتون میدم اما میخواهم بگویم قدر تاب دل خویشتن ندانم تا کجاست...