یکی از این آدما یه شب دعاش می گیره
یکی از همین شبایی که شب تقدیره
یه دل شکسته یک گوشه ی شهر صداش
می رسه تا آسمون آه چه دامنگیره
غروبا چه حالی داره این فضا چه حالی داره
که برای گریه کردن یه هوای عالی داره
غروبا ببین هوا رو گریه های بی صدا رو
این همه دستایی که منتظر بارونه
یکی اون بالا نشسته که خودش می دونه
می دونه کاریه که فقط خودش می تونه
دستای خالی رو خالی بر نمی گردونه
غروبا چه حالی داره این فضا چه حالی داره
که برای گریه کردن یه هوای عالی داره
غروبا ببین هوا رو گریه های بی صدا رو