مهاجر...
دوست مي دارم اين حال و هوايت را...
اين جا را نيز...
اين صدا را نيز...
دست مريزاد رفيق......
دست مريزاد رفيق من.....
و من دلم عجيب گرفته است . . .
زيارتت قبول مسافر دلتنگ . . .
کاش چشمان من را هم در قفس ميکردي و مي بردي، مي گذاشتي جلوي ضريح .
مي خواهم کور بمانم در اينجا . . .
مگر نگفته اند هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله . . . .
پس کي من هم مسافر مي شوم ؟
من هم پرنده مي شوم؟
پس کي ؟
خون دل خورده اي تا به حال ؟
من زياد خورده ام . . . .
مي روم تا کمي گريه کنم . . . .