پای حرفهای من بنشین... پای حرفهای خودت بایست... خسته از حرفها که شدیم...پا به پای هم می مانیم...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:51 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
قهوه... چشمان توست... تیره ،تلخ... امــا... آرامبخش واعتیادآور...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:49 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:47 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
می پرند از سرم دسته دسته پروانه ها ... پر بودم عمری، از پروانه هایی که شمعی برای طواف پیدا نکردند... پیشاپیش برای پروانه ها فاتحه ای بخوانید... بیرون سرم خیلی دوام نمی آورند... سرد است...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:46 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
به جز حضور ِ تو هیچ چیزِ ِ این جهان ِ بیکرانه را جدی نگرفته ام حتی عشق را . . . حسین ِ پناهی
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:27 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
از همان کودکی بارها شنیده بود که صندلی وفا ندارد. بیست و دو سالش نمیشد که یک صندلی قسمت ِ او شد. او حالا دقیقا بیست و هفت سال است که با آن صندلی اخت شده ... گویا این بار آن قانون ِ همیشگی میخواهد نقض شود و این صندلی ِ چرخدار تا روز ِ شهادتش با او بماند ...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:25 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
کتابخانه ام را پر کرده ام، از کتابهای نانوشته... از حرفهائی که نه میتوان گفت ، نه میتوان نوشت... خدا را چه دیده ای... شاید روزی کسی پیدا شودکه سطر سطر ناگفته هایم را از نانوشته هایم بخواند ...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:19 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
بعضی حرف ها گفتنی ه... بعضی نوشتنی... بعضی هیچ کدام... ــــــــــــــــــــــــــــــــ این روزها، به هیچ کدام نزدیک ترم...
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:12 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر
+
تاریخ سه شنبه 91/12/29ساعت 3:11 عصر نویسنده m0haJeR
|
نظر