این روز ها هوا هم سردی اَش شده
راستی
هر روز کنار پنجره بنشین
همراه با باران
منتظرت بودم را بخوان
دلم برای ِ صدایت تنگ می شود
صدای ضبط شده ی مَ.ن را هم پاک کن
نمی خواهم دوباره صدایت بگیرد ...
خاطرات را با خودم می برم
خیالشان پیش ِ تو
مواظبشان باش
پشت ِ سرم آب نریز
ببین دارد باران می بارد
او هم آمده به بدرقه اَم..
باران می بارد ...
باید بروم
دارد دیر می شود
باید بروم دیگر . . .
اقلیم احساس
(بی مخاطب)
دیگر پاهایم توان ِ قدم زدن ندارند
می نشینیم روی یک نیمکت ِ چوبی
و ماه هم درست بالای ِ سر ِ ما
تا تو هستی ماه را می خواهم چکار!
دوباره شروع می کنی به حرف زدن
صدایت دلم را عجیب می لرزاند
مثل ِ همیشه . . .!
قطرات ِ اشک را که روی گونه هایت می بینم
دستم را می گیرم به دسته ی نیمکت
انگار که بخواهم جلوی ِ چرخیدن ِ زمین را بگیرم
ماه ِ بالای سرمان
زل زده به اشک های ِ ما
اشک ِ گوشه ی ِ چشمش می چکد روی دستم
باز هم حسودی اَش شده
خدا بخیر کند امشب ِ آسمان را ...
اقلیم احساس