سکوت باران....
مگر این اشک ها که التماسم میکننند.....
تا شیار هایی را بر روی صورتم باز کنندد...
اما انگار همان قسمی که تو خوردی در برابرشان...راه ورودشان را بسته....
چه قدر وزن دارند که این گونه هارا اینقدر سنگین کرده اند....